شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
نیمه شب، اشک، عزا، آه چه غوغا شده بود مجلس خـتــم عــلــی بود که برپــا شده بود گــریــه کن: دیــده ي خــونــبــار ولــی الله و روضه خوان:چشم کبودی که معمّا شده بود آنکــه در صبــر زبــانــزد شده بـود از اول حــال بی صبــرتر از فضه و أسما شده بود هق هق گریه و مـولای صبــوری، ای وای راز جــانــسوز تــرین حــادثه اِفشا شده بود بــازویی را که نــود روز ز مـــولا پـوشاند در شب پَــر زدنـش، قــاتــل مــولا شده بود آه تــا صـبـح دگــر دیـــده ي او بـاز نــشــد درد پـهـلــو دگــر انــگــار مـــداوا شـده بود دست میشست زجان، لحظه به لحظه مولا گــرچه زهــرا خودش از قبل مهیّـا شده بود بر عــلــی آن شب جانکاه چهل سال گذشت بعد از آن قــامت خـیـبــرشکنش تا شده بود شــایــعــه شد که عــلــی عاقبت از پـا افتاد هر چه شد آه ، پس از رفتن زهـرا شده بود |